فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

پرواز یک فرشته

خریدار دل شکسته ی من

خدا تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمیشود... تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد... باپای شکسته هم میتوان سراغش رفت... تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر بر میدارد... وقتی به تو پشت کرده اند او آغوشش رابرایت میگشاید... وقتی همه تنهایی گذاشتند او محرمت میشود... و تنها کسی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد و نه با تنبیه ... ................................. خدایا شیشه قلبم را شکسته اند ، آنان که نمیدانند گاهی تکه حرفی کافیست تا قلبی را شکست ... ارزان است اما خریداری ندارد ... دل شکسته ام را میگویم... شنیده ام که تو خریداری ... تو دل شکسته ام را میخری ؟ ارزان میفروشم ... فقط به یک نگاه ... تو نگاهم...
8 ارديبهشت 1392

برای خدا

خدای خوبم سلام ... سلامی به بزرگی عرش خداییت ... مهربانم دلم برایت تنگ است... برای حریم حرمت ... برای خودت ... برای تنهایی بین ما... برای سجده های عاشقانه ... چرا ... چرا دیگر دعاهایم رنگ آسمانی ندارند... چرا همه ی نیایش هایم ، همه ی آرزوهایم زمینی شده اند ... چرا سجده ام در درگاهت دیگر لذت بخش نیست ... چرا من اینگونه شده ام و تو چقدر تنها ... مهربانم گاهی حتی خجالت میشکم صدایت کنم... حتی خجالت میشم کتابت را باز کنم ... پیش خود میگویم که چقدر خدا غریب است وقتی بنده گانی مثال تو اورا صدا میزنند ... خدای خوبم میدانم با همه ی بزرگیت اما غریبی ... غریبی حتی میان نمازهای از روی عادتمان ... غریبی میان قنوت دستهایم...
6 ارديبهشت 1392

برای دوستان

سلام دوستهای خوبم ... میدونم نگرانم هستین ... از اینکه شمارو دارم واقعا خوشحالم ... دعاهاتون و حرفهاتون بهم نیرو میده ... اومدم بگم تازه از دکتر اومدم ...... دکترم راضی بود... خدارو شکر گفت فولیکولام خوبه ... برام دعا کنید که این کاه به خاطر بارداری برم نه برای درمان ... ... خدایا شکرت ... همینم برام امیده ... میدونم صدام و میشنوی ...پبهم نگاه کن که من محتاج توام
5 ارديبهشت 1392

دلم داره میترکه ...

برام هیچ حسی شبیه تو نیست... کنارت درگیر آراشم همین از تمام جهان کافیه همین که به یادت نفس میکشم ... تو پایان همه ی جوستجوی منی... 7 ماه فقط یه آرزو برام مونده ... بغلت کنم ... تو گریه کنی من بغلت کنم ... تو راه بری من دنبالت کوچه هارو رد کنم ... 7 ماه به امید دیدنت تو یه خواب شیرین چشمام و میبندم... هر روز صبح به امید پایان این کابوس چشمام و به روی دنیا باز میکنم ... چقدر فاصله ی بین ما زیاده که حتی تو خواب دیدنت هم شده همه ی‌ آرزوهام... چقدر دلم می خواست همین حالا تو این تنهایی بغلت میکردم ... و تو می خندیدی ... چقدر این خونه با وجود این همه چراغ ، تاریک و سیاهه... چقدر تنهام... دلم برات تنگ شده امیرم ... خیل...
1 ارديبهشت 1392